جدول جو
جدول جو

معنی کامروا گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

کامروا گشتن
(رَ بَ بَ تَ)
کامروا شدن. برخوردار شدن. متمتع گشتن. بهره یافتن:
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند.
حافظ.
رجوع به کامروا و کامروا شدن شود.
- کامروا گشتن بر کاری، غلبه یافتن. پیروز گشتن. چیره شدن:
هر که او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت
بر جهان کامروا گردد و فرمانفرمای.
فرخی.
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
از همه ترکان چون ترک من امروز کجاست.
فرخی
لغت نامه دهخدا
کامروا گشتن
بمراد و مقصود خود رسیدن بکام دل زیستن کامیاب شدن: (من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عحب ک مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند) (حافظ)
تصویری از کامروا گشتن
تصویر کامروا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ اَ تَ)
پیروز گشتن. متمتع شدن. برخوردار گردیدن. و رجوع به کامروا و کامروا گشتن شود
لغت نامه دهخدا